قلم بلاگ

متن مرتبط با «تو نجاتم دادی تا اسیرم کنی» در سایت قلم بلاگ نوشته شده است

خواستن تو جنینی ست در دست من ...

  •   هربار به تو فکر می‌کنم یکی از دکمه‌هایم شل می‌شود انقراض آغوشم یک‌نسل به تأخیر می‌افتد و چیزی به نبضم اضافه می‌شود که در شعرهایم نمی‌گنجد کافی‌ست تورا به نام بخوانم تا ببینی لکنت، عاشقانه‌ترینِ لهجه‌هاست و چگونه لرزش لب‌های من دنیا را به حاشیه می‌بَرد دوستت دارم با تمام واژه‌هایی‌که در گلویم گیرکرده‌اند و تمام هجاهای غمگینی‌که به‌خاطر تو شعر می‌شوند دوستت دارم با صدای بلند دوستت دارم با صدای آهسته دوستت دارم و خواستن تو جنینی‌ست در من که نه سقط می‌شود، نه به دنیا می‌آید....   لیلا کردبچه,خواستن تو جنینی است در من ...ادامه مطلب

  • تو نجاتم دادی....

  •  هرصبح از خواب میپرم عجله میکنم دلفین های آبی را به موهایم میزنم جای لب هایت را بر لب هایم صورتی میکنم میز را میچینم صدایت میزنم بعد به یاد می آورم از پاییز به بعد دیگر نبوده ای و من هرصبح از خواب پریده ام عجله کرده ام دلفین های آبی را به موهایم زده ام جای لب هایت را بر لب هایم صورتی کرده ام میز را چیده ام و بعد صدایت زده ام...   داشتم از این شهر میرفتم صدایم کردی جاماندم از کشتی ای که رفت و غرق شد!   البته... این فقط میتواند یک قصه باشد! در این شهر دود و آهن دریا کجا بود که من بخواهم سوار کشتی شوم و تو صدایم کنی   فقط میخواهم بگویم تو نجاتم دادی تا اسیرم کنی...   ,تو نجاتم دادی تا اسیرم کنی ...ادامه مطلب

  • جدیدترین مطالب منتشر شده

    گزیده مطالب

    تبلیغات

    برچسب ها