قلم بلاگ

متن مرتبط با «شعر رفتن که بهانه نمیخواهد از کیست؟» در سایت قلم بلاگ نوشته شده است

خواستن تو جنینی ست در دست من ...

  •   هربار به تو فکر می‌کنم یکی از دکمه‌هایم شل می‌شود انقراض آغوشم یک‌نسل به تأخیر می‌افتد و چیزی به نبضم اضافه می‌شود که در شعرهایم نمی‌گنجد کافی‌ست تورا به نام بخوانم تا ببینی لکنت، عاشقانه‌ترینِ لهجه‌هاست و چگونه لرزش لب‌های من دنیا را به حاشیه می‌بَرد دوستت دارم با تمام واژه‌هایی‌که در گلویم گیرکرده‌اند و تمام هجاهای غمگینی‌که به‌خاطر تو شعر می‌شوند دوستت دارم با صدای بلند دوستت دارم با صدای آهسته دوستت دارم و خواستن تو جنینی‌ست در من که نه سقط می‌شود، نه به دنیا می‌آید....   لیلا کردبچه,خواستن تو جنینی است در من ...ادامه مطلب

  • معجون امشب...

  • یه آهنگ خاصیه خاطره نابیه یاد کهنهیه نفر تنهایه عاشقیه عکس یادگارییه عطر مشترکیه حس سادهچه معجونی میشود برای گریه امشب..!, ...ادامه مطلب

  • باد آورده ....

  • آمدنت را حیران بنگرم یا رفتنت را مات بمانمباد آورده را باد می برد قبولدلم را که باد نیاورده بود….,باد آورده,پول باد آورده,ثروت باد آورده,گنج باد آورده,باد آورده را باد میبرد,باد آورده را باد میبرد به انگلیسی,باد آورده را باد ميبرد,حرف های باد آورده,داستانهای باد آورده,ثروتهای باد آورده ...ادامه مطلب

  • ویرانی

  •    کیست سامان بدهد این همه ویرانی را ...؟؟,ویرانی,ویرانی دروازه شرقی,ویرانی کعبه,ویرانی تخت جمشید,ویرانی های سوریه,ویرانی شاندیز,ویرانی دروازه شرقی pdf,ویرانی عشق,ویرانی های ایران,ویرانی شعر ...ادامه مطلب

  • لطف کن...

  •  لطف کن پیش من از دلبر و معشوق نگو پیش یک آدم معلول نباید بدوی...,لطف کن,لطف کنی لطف شوم,وقت شرعی لطف کن,لطف الله کنجوری ...ادامه مطلب

  • رنگ چشمش...

  •   رنگ چشمش را چه میپرسی ز من رنگ چشمش کی مرا پابند کرد آتشی کز دیدگانش سرکشید این دل دیوانه را دربند کردمن چه میدانم سرانگشتش چه کرد در میان خرمن گیسوی من آنقدر دانم که این آشفتگی زان سبب افتاده اندر موی منفروغ فرخزاد  , ...ادامه مطلب

  • از خودم بیزارم....

  • روزگاری چشمانم را بستم و با همه ی وجودم قلبم را میان دستانش گذاشتم...وقتی که چشمانم را باز کردم او رفته بود...قلبم از میان دستانش بر زمین افتاده بود...تکه های شکسته قلبم را با چشمانی خیس جمع کردم...و من چقدر احمقانه غرورم را به نابودی کشاندم...هنگامی که در پی نبودن هایش به دنبالش گشتم و...او را در آغوش دیگری یافتم...شکستم اما باز دوستش داشتم...حال امروز...از خودم بیزارم...که آن همه غرورم را...فدای التماس های بودنش کرده ام...او لایق آن همه از خود گذشتگی نبود..."فاطمه مهرنور",از خودم بیزارم,از خودم بيزارم,من از خودم بیزارم,خدایا از خودم بیزارم,شعر از خودم بیزارم ...ادامه مطلب

  • دلتنگی مضاعف...

  • دلتنگی مضاعف ...یعنی ...غروب باشد و ...دلتنگی باشد و ...او نباشد و ...تو ...جای او هم ...به تماشای غروب نشسته باشی ..., ...ادامه مطلب

  • تو نجاتم دادی....

  •  هرصبح از خواب میپرم عجله میکنم دلفین های آبی را به موهایم میزنم جای لب هایت را بر لب هایم صورتی میکنم میز را میچینم صدایت میزنم بعد به یاد می آورم از پاییز به بعد دیگر نبوده ای و من هرصبح از خواب پریده ام عجله کرده ام دلفین های آبی را به موهایم زده ام جای لب هایت را بر لب هایم صورتی کرده ام میز را چیده ام و بعد صدایت زده ام...   داشتم از این شهر میرفتم صدایم کردی جاماندم از کشتی ای که رفت و غرق شد!   البته... این فقط میتواند یک قصه باشد! در این شهر دود و آهن دریا کجا بود که من بخواهم سوار کشتی شوم و تو صدایم کنی   فقط میخواهم بگویم تو نجاتم دادی تا اسیرم کنی...   ,تو نجاتم دادی تا اسیرم کنی ...ادامه مطلب

  • درد دارد...

  • درد دارد " امـــروز " حرفــــــــــــــــــیبـــرای گفتــــن نداشــته باشــیبا کســــــــــی کــه تا " دیروز "تمام حــرف هایــت را فقــطبه او میگفتی,درد دارد,درد دارد وقتی,درد دارد این نوشته ها,درد دارد دلم,درد دارد تنهایی,درد دارد وقتی میرود,درد دارد زندگی,درد دارد شبیه یک نوزاد,درد دارد نبودنت,درد دارد عشق ...ادامه مطلب

  • سراغت را میگیرم

  •   هر شب راس ساعت دلتنگی سراغ تو را از ماه می گیرم  پرده ی اتاقت را کمی کنار بزن ماه را سپرده ام   به جای من یک دل سیر نگاهت کند...,سراغت را میگیرم ...ادامه مطلب

  • ادبیات مادربزرگها...

  •   مادر بزرگ ادبیات مخصوص به خودش را داشت. به همبرگر می گفت همبرگرد، به سطل سلط، زبانش نمی چرخید به کبریت می گفت کربیت. . . برای احوالپرسی که زنگ می زد، می گفت زنگ زده ام حالت را بگیرم. . . هیچوقت عادت نکردم به این جمله، بعد از شنیدنش لبخند می زدم، حالم خوب می شد. . زنگ زده بود حالم را بگیرد ولی قصدش حال پرسیدن بود، برعکس بعضی از آدم ها که تلفن می کنند، مسیج می دهند حالت را بپرسند ولی حالت را می گیرند. دنیای عجیبی داریم ما آدم ها…!  , ...ادامه مطلب

  • نگاه...

  • نگاهش میکنم شاید بخواند از نگاه من که اورا دوست میدارمولی افسوس او هرگز نگاهم را نمیخواهدبه برگ گل نوشتم من که اورا دوست میدارمولی افسوس او گل را به زلف کودکی آویخت تا اورا بخنداند ,نگاه دانلود,نگاه تو,نگاه نو,نگاه دانش,نگاه عاشقانه,نگاه محسن یگانه,نگاه نیوز,نگاه به نامحرم,نگاه فارس,نگاه نشر ...ادامه مطلب

  • غروب انتظار...

  • چشمانم به انتهای جاده ای که دستانم را رها کردی و رفتی ثابت مانده... هنوز هم منتظرم... که در یکی از غروب های زندگی ام باز گردی... اما... هر چقدر خیره میشوم چیزی جز... پرواز کلاغ های شوم سیاه نمیبینم... که خبر از نیامدنت میدهند... "فاطمه مهرنور",غروب انتظار,انتظار غروب جمعه,غروب جمعه های انتظار,غروب و انتظار,شعر غروب انتظار,غروب جمعه و انتظار,عکس غروب انتظار ...ادامه مطلب

  • دلتنگم ...

  • دلتنگم نه دلتنگ تو...دلتنگ اینکه یه روزی هوامو داشتی...دلتنگ اینکه هر لحظه به یادم بودی...دلتنگ هر دقیقه شنیدن صدات...دلتنگ تا صبح بیدار موندنت، فقط به خاطر اینکه دل من گرفته...دلتنگ اینکه اسممو سوالی صدا کنی...دیدی؟ من که دلتنگ تو نیستم... ,دلتنگم خدا,دلتنگم و دیدار تو,دلتنگم آنچنان که اگر,دلتنگم و با هیچکسم میل,دلتنگم برای تو,دلتنگم مثل,دلتنگم آنچنان,دلتنگم خدایا,دلتنگم میدونی اومدم مهمونی,دلتنگتم عشقم ...ادامه مطلب

  • جدیدترین مطالب منتشر شده

    گزیده مطالب

    تبلیغات

    برچسب ها